نام:شاهرخ محمدی
_فرزند : محمد متولد: ١٣٥٦ سنه
فعالیت: عضویت در حزب کومله
تاریخ دستگیری: دی ماه سال ١٣٨٧
تاریخ آزادی: اردیبهشت سال ١٣٩٠
مدت محکومیت: دوسال وسه ماه حبس تعزیری
شاهرخ محمدی از فعالین سیاسی کورد است که توسط اداره اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت و در دادگاه انقلاب مریوان محکوم به زندان میشود. ایشان در این شهادتنامه از شکنجه های روانی اداره ی اطلاعات مریوان، دوران محکومیت، تجاوز در زندان، مواد مخدر و… می گوید. معرفی خود و شروع فعالیت در کوردستان ما در ایران همیشه از طرف حکومتهای مرکزی مورد ستم بوده و این ستم بر کسی پوشیده نیست، در دوران کودکی همیشه در رؤیاهای کودکانه که نوید به آرزو رسیدنها را در بزرگسالی به خود میدادم غافل از اینکه چون ما کرد هستیم نمیتوانیم و نمیگذارند که آزادانه و صاحب سرنوشت خیش و حق انتخاب با ما نیست. از ابتدای دوران دبیرستان به گوش دادن به رادیوهای کوردی احزاب کوردستان که در آن زمان نخستین جرقهها و علاقهمندی من به مسائل سیاسی در کوردستان آغاز شد بااحساس به ظلم ملی و تبعیضهای فراوانی که در حق ملت ما میشد بیشتر و استوارتر میشدم که باید من هم از جایی شروع کنم، باکسانی که قبلاً زندانی یا پیشمرگ بودند رابطه دوستی برقرار میکردم و از تجربهها و سرگذشت آنها استفاده میکردم. در همان دوران دیگر به تعقیب مسائل سیاسی مربوط به کوردستان پرداختم و این تعقیب سالها طول کشید و به صورت خودجوش اقدام به پخش اعلامیه علیه رژیم ایران می پرداختم. پس از آشنایی با فعالان سیاسی در جلسهها و برنامههای آنها شرکت میکردم بهطور مداوم همیشه در مورد مسائل رژیم افشاگری میکردم بدون ترس واهمه مبلغی برای نابودی رژیم بودم. در سالگردهای جهانی ازجمله روز کارگران وزنان شرکت به عمل میآوردم. در تظاهرات و اعتراضات مردمی شرکت داشتم و مخصوصاً تظاهرات سوم اسفند سال ۱۳۷۷. پس از کار کردن خودجوش و بدون سازماندهی دیگر تصمیم گرفتم که بهصورت رسمی به عضویت یکی از احزاب کورد مخالف رژیم دربیایم و حزب کومله را انتخاب کردم. در سال ۲۰۰۷ میلادی به صورت رسمی وارد حزب کومله شده و در تشکیلات مخفی سازماندهی شدم پس از عضویت در کومله در سنندج شروع به فعالیتهای حزبی نموده و تمام و کمال همه وظایف خود را انجام میدادم، کارهای مربوطه عبارت بود از: انعکاس اخبار و اطلاعات مربوط به سنه، جذب افراد تازه به صفوف تشکیلات، تبلیغ برای حزب و خنثی کردن برنامههای رژیم شناسایی و کشف عوامل جنایتکار رژیم و عاملین پخش مواد مخدر، تبلیغ در مراسمهای حزبی که سالانه چندین مراسم و یادبود حزبی برگزار میشد و ملاقات با مسئولین حزبی در کوردستان عراق و... تاریخ و نحوه دستگیری: دریکی از دیدارهای حزبی در کوردستان عراق هنگام ورود به ایران در مرز مریوان توسط نیروهای امنیتی رژیم دستگیر شدم، دستگیری من خیلی غافلگیرانه بود، سه نفر لباس شخصی و بدون هیچ توضیحی با استفاده از تجهیزات مربوطه فوراً به داخل ماشین از نوع پراید منتقل شدم و بلافاصله با پارچه مخصوص چشمم بسته و به محلی منتقل شدم که بعداً فهمیدم بازداشتگاه اداره اطلاعات بوده است، شیوه دستگیری کاملاً با خشونت و اهانت و بدون هیچ توضیحی صورت میگیرد. محل بازداشت شدنم یک اتاق کوچک ۲ در ۲ بود که فقط خودم در آنجا بودم، سلول کاملاً تاریک بود و هیچ روشنایی وجود نداشت و به طور مداوم در تاریکی بسر میبردم هیچ سرویس بهداشتی یا حتی شیر آب در سلول وجود نداشت و برای رفع تشنگی باید چندین بار به در میکوبیدم، بعد از مدتی طولانی نگهبانان میامدن و با لحنی دور از شأن انسان، آب میاوردن و حتی برای کار دستشویی هم باید ساعتها تحمل میکردم تا دو دقیقه وقت رفتن به توالت به من داده میشد. سلول از هیچ نوع وسایل گرمایشی برخوردار نبود و من طی مدت دو ماه بازداشتی در زمستان سرما را تحمل کردم که بعداً به همان دلیل کلیههایم دچار مشکل شدید شد، در دو ماه بازداشت در سلول انفرادی حتی یک بار استحمام نکردم اصلاً حق حمام کردن نداشتم، سلولی که من در آن بازداشت بودم در مدت بیشتر از دو ماه محل زندگی موشها بود که بعدها کسانی که به انفرادی میرفتند دچار چندین نوع مریضی حاد میشدند. در سلول با چند پتوی کثیف که بوی تعفن میدادند سر میکردم، غذاها بیشتر نان و پنیر و سیبزمینی بود که اصلاً بهداشتی نبودند و از دریچه در سلول به صورتم پرت میکردند و با لحنی بسیار فجیع میگفتن کوفت کن. در دورانی که در بازداشت به سر میبردم حق استفاده از تلفن را نداشتم و خانوادهام کاملاً از وضعیت من بیاطلاع بودند، این در حالی بود که بارها به گفته مادرم به اطلاعات سرزده بود و ایشان از بودن من در بازداشت امتناع میکردند و هرز گاهی هم خبری مبنی بر زندانی بودن من به خانوادهام میرسید درحالیکه من هیچ اطلاعی از این نداشتم که چگونه این اخبار به خانوادهام میرسید، در شرایط مخوف و سخت سلول تنها و تنها عقاید انقلابی و امید به رهایی در مقاومت کردنم کمک میکردند، در آن روزها کاملاً فهمیدم که آزادی دادنی نیست و گرفتنی است. بازجویی ها: شیوه بازجوییها ساعت و زمان مشخصی نداشت، شب، صبح، عصر، نصف شب، بهطور مداوم از من بازجویی میشد، بازجوییها چندین ساعت ادامه داشت، بدون هیچ وقفهای دو نوع بازجویی صورت میگرفت: ١_آرام که همراه با وعدهووعید و قول آزادی و اگر موفق نشوند از نوع دوم ٢_که بازجویی همراه با خشونت همراه با تهدید صورت میگرفت که من هر دو نوع را تجربه کردم، بازجویی با چشمبسته بر روی یک صندلی چندین ساعت که حتی یک لیوان آب برایم نمیآوردند بیشتر از یک جمله استفاده میکردند: اعتراف کن ما همهچیز را میدانیم. در طول بازجویی شخص بازپرس خود مطالب و جملاتی را روی کاغذ مینویسد و پس از نوشتن با چشمبسته از من مهر و امضا میگرفتند در دوران بازجویی اثرانگشتهای زیادی از من گرفته شد؛ که اصلاً نمیدیدم که چه چیزی را انگشت زدهام همه نوشتههایی که بازداشتیها امضا و مهر میزنند توسط خود بازپرس نوشته میشود. محاکمه: بعد از سپری شدن بیشتر از دو ماه در سلول انفرادی اداره اطلاعات به زندان مریوان منتقل شدم، سه ماه به صورت بلاتکلیف در زندان بازداشت شدم مجموعاً پس از سپری شدن ۵ ماه باری دیگر به دادسرا منتقل شدم هر بار دادگاهی حدود ۵ دقیقه طول میکشید وقت دادگاهی خیلی کم بود و قاضی مربوطه فقط مشخصات فردی را میپرسد و دیگر هیچ حرف و سؤالی در رابطه با موضوع اصلی پرونده پرسیده نمیشود، حق گرفتن وکیل به من داده نشد حتی در زمان دادگاهی اجازه دفاع از خود را نداشتم، معمولاً قاضیها خود از مأمورین و مهرههای اصلی اطلاعات هستند و جلسه دادگاهی کاملاً نمایشی و فرمایشی است و هیچ عدالتی در دادگاه وجود ندارد، در کوردستان کسانی قاضی دادگاه هستند که یکی از بستگان نزدیکشان در جنگ کوردستان کشتهشدهاند و بهصورت کاملاً انتقام جویانه با دستگیرشدگان برخورد میکنند، قرار وثیقهای برای من صادر شد و من پس از گذاشتن سند درگرو از طرف دادگاه مخالفت به عمل آمد و وقتی من به وضع موجود اعتراض کردم در جواب گفتند که قرار وثیقه برای روال کار اداری خودمان هست و ما نمیتوانیم با وثیقه تو را موقتاً آزاد کنیم. زندان: پس از اتمام دوران سیاه بازداشت از اداره اطلاعات به زندان مریوان منتقل شدم، زندان شامل چهاربند مجزا بود جوانان، زنان، قرنطینه معتادین و بند عمومی، پس از وارد شدن به زندان من را به مدت دو روز در قرنطینه نگهداری کردند جایی که همهکسانی که در آنجا هستند به مواد مخدر اعتیاددارند و انواع بیماریهای واگیردار خونی رادارند، نگهداری من و همه افراد سیاسی در قرنطینه بهجز اینکه میخواهند ما را آلوده کنند هیچ دلیل دیگری ندارد، پس از قرنطینه به بند عمومی منتقل شدم بند عمومی شامل شش اتاق ۳ در ۵ بود که آمار بند خیلی بیشتر از ظرفیت موجود بود و باید ماههای اول را در راهرو بند بگذرانی تا یک تخت گیرت بیاید. حدود دوما درراه رو زندان تحمل وضع نمودم و سپس نوبتم رسید که به یکی از اتاقها بروم در یک اتاق ۳ در ۵ همیشه بیشتر از بیست نفر محبوس بودند هوای اتاق آلوده بود و بهداشت اتاقها خیلی ضعیف، غذاهایی که به ما داده میشد بیکیفیت و کم بود ما بعداً از طریق یکی از دوستان متوجه شدیم که همه خواربارهایی که برای مصرف زندانیها میاید تاریخ مصرف گذشته و فاسد است، زندانیها باید خود از جیب خود غذای خود را تهیه کنند. فروشگاهی در زندان وجود دارد که کلیه اجناسش گرانتر از بازار است و سود حاصل از آن به جیب مسئولین زندان میرود و من به اجبار هرروز برای رفع گرسنگی در حد توان در فروشگاه زندان خرید میکردم. در طول مدت حبسم خودم متحمل خرج خوراکم بودم. در زندان افراد سیاسی را با مجرمهایی مانند قاتلین، سارقین، فروشندههای مواد مخدر و … ادغام میکنند تا با این کار به شخصیت سیاسیها لطمه وارد کنند. تا آنها را (زندانیان سیاسی) درگیر مسائل حاشیهای بکنند. اشخاصی در زندان وجود دارند که آزادانه مواد مخدر مصرف میکنند و حتی میفروشند. آنها بیشتر تلاششان این است که سیاسیها را درگیر مواد مخدر بکنند که خوشبختانه ما عاقلانهتر عمل میکردیم و حتی دو نفر از معتادین را ترغیب به دوری از اعتیاد و منجر به ترک کامل آنها شدیم. هرچند ماه یکبار اتاق سیاسیها را عوض میکنند بدون هیچ دلیلی تنها برای مشکل سازی و خرد کردن اعصاب سیاسیها، زندانیهای سیاسی حق تجمع و دورهم بودن را ندارند و به محض متوجه شدن فوراً وارد عمل میشدند و گاهی با انتقال سیاسیها به سلول انفرادی زندان، سبب اذیت و آزار ما میشدند، افرادی کم سن و سال که با جرائم مختلف به زندان محکوم میشدند از طرف زندانیهای قدیمی و گاهی افسرنگهبانها مورد تعرض و تجاوز جنسی قرار میگیرند، در طول دوران حبسم به کرات شاهد چنین اتفاقی بودم این کار باهم کاری زندانبانها صورت میگرفت. ملاقات با خانواده از وقت کمی برخوردار است دو نوع ملاقات وجود دارد؛ ملاقات حضوری که هرچند وقت یکبار در محوطه زندان و تنها در ۱۰ دقیقه وقت انجام میگیرد. در حین ملاقات صدای تذکر و هشدار نگهبانهای زندان شنیده میشود. نوع دیگر ملاقات، کابینی است و از پشت شیشه با گوشی صورت میگیرد وقت ملاقات تلفنی خیلی کم و کمتر از ۱۰ دقیقه است. ما از طریق یکی از دوستان مطلع شدیم که همه مکالمات شنود میشود. خانوادههای زندانیان برای چند دقیقه ملاقات با فرزندانشان مجبورند که ساعتها جلو در زندان انتظار بکشند و سرما و گرما را تحمل بکنند هیچ جایی برای منتظر ماندن خانواده زندانیان موجود نیست. خانوادهها سختی زیادی را متحمل میشوند. در زندان مریوان جایی برای ورزش وجود ندارد و جایی برای پر کردن وقت، برای یادگیری موضوعات مختلف وجود ندارد. تنها چیزی که در زندان بهوفور آموزش داده میشود مصرف بیشازحد مواد مخدر است، کسانی هستند که در طول دوران زندان و در زندان معتاد شدهاند. ما (زندانیان سیاسی) در زندان جدا از نوع حزب یا تفکرات، اتحاد عمل داشتیم و در مواقع لازم عکسالعمل انقلابی انجام میدادیم. به کرات ما گزارش فعالیتهای خود را به بیرون از زندان منعکس میکردیم و به دفعات به دستورها و به کارهای غیرانسانی زندان اعتراض میکردیم و نظرات خود را مطرح میکردیم هرچند که بعداً متحمل مشکلاتی میشدیم. زندان سنگر مقاومت برای آزادی است من به مدت دو سال و سه ماه حبس تعزیری محکوم شدم و حق مرخصی نداشتم، پس از سپری نمودن دوران حبس به اصطلاح آزاد شدم بعد از آزادی از زندان به زندان بزرگ تری وارد شدم بازهم تحت نظر اطلاعات بودم هر جا میرفتم با مأمورین لباس شخصی اطلاعات برخورد میکردم همهجاهایی که میرفتم به دفعات مأمورین اطلاعات را مشاهده میکردم که خوب متوجه میشدم که در حال تعقیب و واپایش کارهای من هستند، دو بار از طرف مأمورین اطلاعات سنه مورد تهدید قرار گرفتم که اگر دست از کار سیاسی نکشم این بار کشته خواهم شد، من دیگر لو رفته بودم و هیچ امنیت جانی نداشتم و بالاخره تصمیم گرفتم که برخلاف میل باطنی خاک ایران را ترک کنم واکنون مدت ٥ سال است که عضو رسمی حزب کومله هستم.
گردآورنده: آکام فرهنگ زاده